دوستان (فرندز) و نظریه مهبانگ (بیگ بنگ تئوری)؛ دو سریال سیتکام موفق با طرفداران پرشماری در سراسر جهان که نیز بعنوان برترین سریال های جهان شناخته میشوند.
در این مقاله قصد داریم، شباهت ها و تفاوت های این دو سریال را با هم مرور کنیم، البته که مقایسه این دو سریال کار جالبی نیست و باید قبول کرد هر دو مجموعه جذابیت های خاص خودشان را دارند.
با اینکه سریال فرندز زودتر از بیگ بنگ تئوری پخش شد. (فرندز از سال 1994 تا 2004 و بیگ بنگ تئوری از سال 2007 تا 2019 پخش شدند.) اما عنوان موضوع کپی بودن بیگ بنگ از روی فرندز دور از انصاف و نظریه کاملاً نادرستی است.
درباره داستان دو سریال؛
بطور کلی نمیتوان داستان یک مجموعه سیتکام را عنوان کرد. سیتکام ها معمولاً شرح حال چند شخصیت و فعالیت های روزمره آنهاست که با چالش های مختلفی در زندگی عاشقانه، کاری و … روبرو میشوند.
سریال فرندز، شش دوست صمیمی که مدام با هم درحال وقت گذراندن هستند. هرکدام به نحوی چالش های مختلفی در زندگی دارند. گاه چالش هر شش نفر به هم گره میخورد. گاه هرکس در موقعیت مختلف جداگانه ای قرار میگیرد. پس در نتیجه سریال داستان واحد و یک هدف مشخص ندارد.
بیگ بنگ هم همینطور است اما تفاوت آن در تشکیل روابط نمایان میشود. در فرندز هم داستان عاشقانه راس و ریچل و همچنین چندلر و مانیکا دارای پستی و بلندی های فراوانی هستند و باعث جذابیت بیشتر داستان میشوند. بیگ بنگ نیز این تشکیل روابط را به نوع دیگری نمایش میدهد.
مثلاً در اولین قسمت ریچل به جمع پنج نفره دوستان می پیوندد. یا وقتی هنگام ورود راس متوجه مشکل او (طلاق) میشویم. در فصل های انتهایی فیبی با شخصیت تازه ای به نام مایک آشنا میشود. ازدواج هم میکند. اما آیا بیگ بنگ این چنین نیست؟
مثلاً وقتی لئونارد و شلدون با پنی آشنا میشوند، بعدها پنی، برنادت را به هاوارد معرفی میکند، سپس امی وارد داستان میشود. همه این لحظات و نقطه شروع شکل گیری این روابط را می بینیم فقط نوع آن تفاوت میکند.
شلدون با امی بطور تصادفی بخاطر شیطنت راج و هاوارد آشنا میشود مگرنه او اصلاً اهل اینگونه روابط نیست. یا خود هاوارد بخاطر شرط قدیمی با لئونارد با برنادت آشنا میشود.
مخلص کلام اینکه داستان این دو سریال شاید در ظاهر شبیه به هم باشند اما در محتوای آن تفاوت های بسیاری دارند. بالاخص که بیگ بنگ تئوری درباره چند دانشمند نابغه است و علم هم در داستان دخالت بسیاری دارد.
شخصیت در برابر شخصیت؛
بیایید هر شخصیت سریال فرندز را مقابل شخصیت های سریال بیگ بنگ تئوری قرار دهیم؛ مثلاً شباهت های رفتاری شلدون را دربرابر شخصیت های سریال فرندز بررسی کنیم. تکرار میکنیم که مقایسه کار اشتباهی است و قصد ما هم به هیچ عنوان این نیست!
شلدون ازخودراضی است، وسواس های شدیدی دارد، برای همه خودش را رئیس میداند، این رفتارها را با مانیکا مقایسه کنید! شباهت بسیاری به هم دارند فقط نوع آنها فرق میکند. مثلاً قسمتی که مانیکا متوجه جابجایی وسایل توسط چندلر میشود را به خاطر دارید؟ حتی با چند سانتی متر اختلاف جزئی که مشخص نیست او متوجه تغییر وضعیت وسایل میشود که نشان از وسواس شدید او دارد اما او آنقدر به چندلر علاقه دارد که خودش را با آن شرایط وفق میدهد. اما شلدون اینگونه نیست!
شلدون حتی با اینکه عاشق امی است اما نقطه مخصوص نشستن او روی مبل هرگز تغییر نمیکند و به هیچکس اجازه نشستن در آن نقطه را نمیدهد. یا مثلاً شلدون برای هر روز یک تیشرت مخصوص، یک شلوار مخصوص، یک غذای مخصوص و … دارد اما مانیکا با این شدت وسواس ندارد.
یا مثالی دیگر؛ شلدون اعتماد به نفس بالایی دارد و خودش را باهوش تر از همه میداند، درمقابل کسانی که درکی از علم و فیزیک ندارند نیز مدام از تجربه هایش و دانسته های علمی اش سخن میگوید، مثلاً او بارها برای پنی درباره فیزیک صحبت میکند درحالیکه پنی حتی یک کلمه هم متوجه آنها نمیشود.
این رفتار میتواند شباهتی به یکی از اخلاقیات راس داشته باشد. راس درباره تئوری های علمی و دانستنی هایی درباره دایناسورها مدام صحبت میکند. درحالیکه پنج نفر دیگر مشتاق شنیدن نیستند. اما راس مانند شلدون همیشه اعتماد به نفس خود را حفظ میکند و فکر میکند با تعریف و تکرار حرف هایش دوستانش لذت میبرند.
دیگر رفتار شلدون این است که بیش از حد معمول به همخانه اش وابسته است، تا قبل از همخانه شدن با امی او به شدت وابسته به لئونارد است و نمیتواند امور روزمره خود را بدون لئونارد سر کند، بعد از ازدواج با امی او بهتر میشود اما همچنان وابستگی های نسبی به امی دارد.
درست مانند جویی تریبیانی که همه اموراتش به دست چندلر میگذرد و وابستگی او به چندلر بیش از حد است. اما خب تفاوت نوع وابستگی شلدون و جویی واضح است و نیاز به شرح بیشتری ندارد.
حالا شخصیت مهمی از سریال فرندز را مقابل شخصیت های بیگ بنگ تئوری قرار دهیم؛
چندلر بینگ، مدام شوخی میکند. کنایه آمیز حرف میزند. مسخره میکند. اهل جوک و طنازی است. همیشه موقعیت های جدی را به طنز تبدیل میکند. گاه این رفتار او برای دیگران آزاردهنده است.
در مقابل، هاوارد تقریباً چنین اخلاقی دارد، او نیز همیشه با شوخی هایش دیگران را میخنداند، ولی گهگاه نیز بقیه را آزار میدهد. کنایه آمیز سخن میگوید و این رفتارش شباهت زیادی به چندلر دارد.
دیگر اخلاق چندلر چیست؟ او تا قبل از اینکه ازدواج کند خیلی سخت با زنان ارتباط برقرار میکند و به سختی میتواند حرف دلش را بزند. مانند راجش در بیگ بنگ تئوری!
اما راجش نیز مانند شلدون یک نسخه اغراق شده است که این اغراق نه تنها بد نیست بلکه راجش را جذاب تر میکند. راجش حتی تا مدت ها با زنان بدون خوردن الکل نمیتواند صحبت کند، حتی یک سلام معمولی، اما خب این رفتار سخت ارتباط برقرار کردن با بانوان شباهتی به رفتار چندلر دارد.
پنی، یک دختر تنها و مجرد که به شهر آمده تا بازیگر شود، مانند جویی! او خیلی شکست میخورد و در هیچ تست بازیگری موفق نیست! مانند جویی! اما در سریال فرندز جویی رفته رفته پیشرفت میکند. نه تا حدی که از او یک ستاره بسازد! اما او بازیگر شده و در فیلم و سریال هایی بازی میکند. اما پنی آنقدر شکست میخورد که بازیگری را رها کرده و دنبال شغلی مناسب میرود.
اینجا پنی با جویی متفاوت میشود. پنی بسیار موفق میشود. با رهاکردن بازیگری در شغل خودش به درجات بالا میرسد. اما جویی تقریباً در همان حد اولیه باقی میماند. پنی حالا تقریباً شبیه به ریچل است، جالب اینجاست که پنی اوایل گارسون است، ریچل هم همینطور، هر دو وارد کاری مهم میشوند و پیشرفت میکنند. اما پنی و ریچل در نقطه دیگری نیز به هم شباهتی نسبی دارند.
پنی در اوایل نمیداند که لئونارد را دوست دارد یا نه، مدام با او وارد رابطه میشود و پس از مدتی جدا میشود. درست مانند ریچل و راس، اما پنی و لئونارد پس از مدتی با هم ازدواج میکنند اما راس و ریچل پس از تنش های فراوان در آخرین قسمت از کل سریال به هم میرسند، البته نه برای ازدواج!
ادامه دارد …