سریال جان سخت پس از 19 قسمت در دوازدهم اردیبهشتماه 1404 به پایان رسید و با محبوبیت و شهرت بسیاری نامش را در لیست پربینندهترین مجموعههای نمایش خانگی و پلتفرم فیلم نت ثبت کرد. باوجود اینکه ایرادات واضحی داشت (مثل تغییر مداوم اهداف شخصیتها یا چند پیچش بیمعنی برای کشدادن ماجراهای سریال) اما بههرحال مخاطبان زیادی 19 هفته ذهن خود را درگیر داستان این سریال کردند و بسیاری از آنها این مجموعه را دوست داشتند. اما اگر نقد و تحلیل تخصصی سریال را کنار بگذاریم در بحث مفهومی و روایی داستان چندین سوال بیجواب برای مخاطبین به وجود آمده که پاسخ به آنها حداقل در یک لحظه کوتاه یا یک دیالوگ واجب بود. اما جان سخت به این سوالات یا پاسخی نداد و یا گذرا و بیمعنا از آن عبور کرد تا به اصطلاح این سوال را از سر باز کند. در این مقاله این سوالات را باهم مرور میکنیم.
سرنوشت رفیق شرور وحید چه شد؟
محسن از ابتدای قسمت اول دیده شد و مشخص شد رفیق صمیمی وحید است. وحید که کشتهشدن او سرمنشأ تمام اتفاقات تلخ پیرامون شخصیتها بود. اما تحریک وحید برای درگیری با فرزاد توسط محسن انجام شد. محسن مدام وحید را تحریک میکرد که دعوا کند، درگیر شود و به اصطلاح خودش روی فرزاد را کم کند. اما در تمامی 19 قسمت حتی یک ثانیه هم برای داستان اهمیت نداشت که چرا محسن تا این حد اصرار به این درگیری دارد؟ چه نفعی میبرد؟ او با فرزاد یا نگار یا دیگر دوستان صمیمی ایندو رابطه چندانی نداشت. اگرهم خصومتی شخصی داشت تا وحید را برای درگیری تحریک کند باید این موضوع به مخاطبان ارائه میشد. در تمامی سریال مخاطبان با خود گفتند محسن باعث شکلگیری دعوا و درنهایت تمام ماجراها شد اما چرا به یکباره حذف شد و حتی اسمی هم از او برده نشد؟
یا حتی مشخص شد نقع او از این قضیه چه بوده است؟ چرا با اینکه حتی خود وحید دوست نداشت اما تا آخرین لحظه محسن گوش او را پر کرد از حرفهای تحریککننده تا درنهایت وحید عصبانی شد و حرفی به فرزاد زد که خون او را به جوش آورد. سوال بعدی که البته جزئی است و میتوان از آن چشم پوشید همان حرف وحید است. بالاخره اگر اشارهای به آن میشد بد نبود اما اولین سوال سرنوشت و دلیل و منطق خشم محسن بود. این سوال بیجواب هیچ اهمیتی برای نویسنده و بطورکلی سریال جان سخت نداشت و مخاطب هم از اینکه به جواب آن برسد منصرف شد. شخصیت محسن به نوعی آغازکننده تمامی جنجالها بوده اما نویسنده طوری آن را طراحی کرده که انگار نمیدانست چگونه این درگیری را شکل دهد. و این یک ضغف بزرگ به شمار میرود.
احمد جان سخت چگونه آزاد شد؟
احمد با بازی مهدی صباغی یکی از شخصیتهای مهم سریال بود. پدر وحید که داغدار بود از سمت حامد فرزند دیگرش مدام میشنید که اصلا و ابدا نباید رضایتی در کار باشد. اما آقا ناصر داستان جان سخت حاضر شد در ازای پرداخت بدهی احمد، رضایت دهد تا فرزاد را آزاد کند. دوستان و خانواده فرزاد برای این کار به آب و آتش زدند که نشد! در این بین اما بعداً نشان داد که احمد هم آزاد شده و یک جواب کوتاه درخصوص اینکه چگونه آزاد شده به مخاطب دادند. اصطلاح ازسربازکنی اینجا هم صدق میکند. اگر قرار بود تا این حد سطحی باشد چرا چندین قسمت این ماجرا بحران اصلی سریال بود؟ اگر قرار بود درنهایت شهرام مقصر همه اتفاقات باشد چرا ماجراهای احمد اینهمه طول کشید؟ اصلاً چرا رضایت شکل دیگری نمایش داده شد و ماجرای احمد به کل اهمیت خود را از دست داد؟
صدف و دیگران در جان سخت ؛ بازهم بدون پاسخ!
شخصیت نوید با بازی وحید آقاپور هم دیگر شخصیت مهم سریال بود که چندینبار دست شخصیتها را از اهداف کوتاه کرد. یکبار ماجرا رضایتدادن طلبکار احمد را به حامد لو داد و حامد هم با تهدید، ماجرا را به نفع خود تمام کرد! بار دیگر وقتی آقا ناصر میخواست از سر دلسوزی رضایت بدهد به حامد خبر داد و حتی حامد حاضر شد با ماشین پدرش را هدف بگیرد! در آنسوی قضیه نوید به الهام و دیگران شرارتهای حامد و خرابشدن نقشههای رفقای فرزاد را میگفت و دوروبودن او به خوبی نمایش داده شد. اما سوال بیجواب دیگر اینجاست. محسن به کنار، نوید از این دوز و کلکهای هردمبیل چه سودی میبرد؟ اینجا هم انگار نویسنده نمیداند چگونه گرهافکنی کند و شخصیتی را میسازد تا اهداف کاراکترهای اصلی را دور و دورتر کند. دلیل و منطق رفتارهای این شخصیت که اهمیتی بسیار هم داشت هیچگاه نمایش داده نشد!
دیگر شخصیتی که بازهم تکنیک نویسنده برای خلق ماجرا بود صدف بود. اینبار نه برای گرهافکنی بلکه برای گرهگشایی شخصیتی اضاف شد که همه نقشهها را طراحی کرد و فرزاد و اشکان را به هدفشان رساند. صدف با بازی مینا ساداتی شخصیت جذابی بود که هرازگاهی میگفت همه این نقشهها و کارهایی که میکند برای این است که از الماس سهم ببرد. خیلی هم نمیتوان به این قضیه خرده گرفت! درهرحال با همین دیالوگها و گفتگوهایی که بین کاراکترها شکل میگرفت منطقی نسبتاً خوب برای صدف طراحی شده بود اما کاش از قبل معرفی بهتری برای این شخصیت صورت میگرفت و انگیزههایش رنگ و بوی بهتری میگرفتند. مثلاً اینکه از ابتدا بگوید از الماس سهم میخواهد و دلیل این خواسته و و چالههای زندگیاش را به شکلی گذرا تا فقط مخاطب او ر ابهتر بشناسد تعریف میکرد.
خشم حامد فروش کرد؟ چگونه؟
ماجرای رحیم و ثریا در قدیم یک قسمت طول کشید! نشان داده شد که ثریا کینهای قدیمی از رحیم دارد اما این ماجرا آیا اهمیتی در جریان اعدام فرزاد داشت؟ هیچ اهمیتی نداشت و انگار یک قسمت اضافی برای جذابترشدن داستان بود. ثریا که رضایت داد، رحیم هم راههای دیگری را سراغ داشت و با ناصر که ولی دم اصلی بود به توافق رسید پس چرا این ماجرا در قدیم به طول یک قسمت مستقل اهمیت داشت؟ باید التهاب آن قصه و تأثیرش در ماجراهای حال حاضر جدیتر از اینها میبود و وقتی قرار شد شهرام بشود شخصیت شرور و پایان اتفاقات به او برسد پس چرا این قصه قدیمی در داستان گنجانده شد؟ اما از این ماجرا که بگذریم مهمترین سؤال، خشم فروکشکرده دروغین حامد است.
حامد آنقدر خشمگین بود که حتی پدر خود را با ماشین زد. او تاحدی عاشق برادرش بود که پدرش را تهدید میکرد و میگفت اگر فرزاد آزاد شود او را خواهدکشت؟ اما به نظر شما بالاخره پیش نمیآید که حامد بفهمد فرزاد زنده است؟ اگر فصل دومی در کار باشد قطعاً باید این مسئله اجرا شود اما مگر در 15 قسمت حامد مهمترین مخالف و ایجادکننده تمامی بحرانها نبود؟ پس چرا ناگهان شهرام آمد و حامد حذف شد؟ آخرش که میفهمد که فرزاد اعدام نشده است؟ این مسئله یا باید برای مخاطب تعریف میشد و یا از ابتدای داستان به نحوی طراحی میشد که مخاطب متوجه کمشدن خشم حامد و کمرنگشدن اهمیت او در قصه باشد. ناگهان در چند قسمت پایانی بطورکلی حامد را حذف و وجود او را صرفاً یک محرک برای شخصیتها قلمداد کردند. ضعف بزرگی که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد.
شما دیگر چه سوالی از جان سخت دارید؟ برای ما از نکات مثبت و منفی این سریال پرآوازه بنویسید!