خائنکشی فیلمی بسیار هدر شده است. روی کاغذ و در سطح ایده، به نظر خیلی کنجکاویبرانگیز باشد که فیلمساز تاریخسازی مثل مسعود کیمیایی به سراغ روزهای دشوار دولت ملی دکتر مصدق برود. و یک قصه جنایی را بر بستر این زمینهی تاریخی روایت کند. حسرت زمانی بیشتر میشود که بدانیم از نظر شاخصهای فنی و ویژگیهای ظاهری، خائنکشی هیچ چیز کم ندارد و در سطح یک فیلم کاملاً استاندارد، شکیل و چشمنواز ظاهر میشود که فضای دهه سی شمسی تهران را به خوبی میسازد و تجربه سمعی-بصری جذابی برای مخاطب فراهم میکند. در این مقاله نگاهی تحلیلی به این فیلم بحثبرانگیز داریم.
و اما… مشکل خائنکشی کجاست؟
چرا خائنکشی ابداً فیلم خوبی نیست و حسرت و افسوس برمیانگیزد؟ یک کلام، فیلمنامه ضعیف. فیلمنامه خائنکشی به طرز عجیبی شلخته، گنگ، نامفهوم و بیسر و ته از آب درآمده است. در حدی که گویی استاد دیگر حوصله عمیق شدن و دقت بر نگارش متن خود را ندارد. یک ایده دو خطی جالب داریم. دربارهی گروهی از سارقان که برای کمک به دولت مصدق، از بانک ملی سرقت میکنند تا اوراق قرضه برای جبران کسری بودجه دولت بخرند. موقعیت محوری نیز مستقر شدن دزدان در یک آرایشگاه زنانه متروکه برای نجات است که به تلاش برای یافتن خائنی که با بخشی از پولها فرار کرده نیز الصاق میشود. تا همین جای کار مشخص است که قصهی کلی فیلم از فقدان گسترش طولی مناسب برای پیرنگ و تعبیه نقاط عطف و فراز و فرود رنج میبرد. اما این سادهترین ضعف فیلمنامه است.
فیلمنامهی خائنکشی ضعف مهلک در ارائه اطلاعات به مخاطب دارد. ضعف فراوان در طراحی پیشداستان، شخصیتپردازی، نقشهی راه و هر آنچه که مخاطب به عنوان پیشنیاز باید بداند تا ارتباط لازم برای پیگیری قصه را برقرار کند. جالب است که فیلمساز پیشکسوت دیگری که او نیز مسعود نام دارد (مسعود جعفری جوزانی) در آخرین فیلمش، «بهشت تبهکاران» به سراغ یک قصه مربوط به دهه سی شمسی رفته و فیلم او هم دقیقاً همین ضعف بزرگ را دارد.
ضعف بزرگ؛ آدمکهای اضافی!
در خائنکشی یک دو جین آدمک داریم که بیشتر آنها، کوچکترین عقبه و ویژگیهای مشخصی ندارند. و عموماً بازیگرانِ چهره نقش آنها را به بدترین و تصنعیترین شکل ممکن بازی کردهاند! بسیاری از این آدمکها که حتی تیپ نیز نیستند، از اساس در فیلم اضافیاند و کارکرد مشخصی ندارند؛ صرفاً قرار است جملاتی شبیه به جملات قصار (که جملات قصار هم نیست!) بگویند و از قاب خارج شوند. مشخص نیست ارتباط این آدمکها با هم چیست. برخی ظاهراً رابطه عاشقانه با هم دارند که فقط در سطح دیالوگ به سختی این را متوجه میشویم. مشخص نیست که این افراد بیعرضه و ناتوان از ابتدا چرا قبول کردهاند وارد نقشه دشوار دزدی از بانک ملی شوند!
مشخص نیست خلافکار شاخصی مثل مهدی بلیغ چرا باید از تیمی تا این حد فشل و ناشی برای سرقت مهمش استفاده کند. مـشـخـص نیست چرا این آدمکها عموماً هیچ ابتکاری از خود نشان نمیدهند و صرفاً منفعلانه منتظرند تا همه چیز خود به خود حل شود تا لحظه آخری که آرایشگاه زنانه به قتلگاه آنها تبدیل میشود.
ابهام در قصه خائنکشی
ضعف مفرط فیلم در ارائه اطلاعات و روشن ساختن ملزومات داستان، به روابط علت و معلولی حاکم بر ساختار قصه نیز آسیب زده است. درنتیجه سیر منطقی بسیاری از وقایع فیلم مبهم مانده یا دستکم با یک بار دیدن فیلم به هیچ وجه قابل درک نیست. صرفاً در فیلم میبینیم که هر از گاهی قهرمانان اصلی (مهدی و شاهرخ) وارد یک لوکیشن نوستالژیک جدید میشوند و در آنجا یک درگیری و تشنج رخ میدهد و یکی تیر میخورد. نمیفهمیم ماجرای خائنی که با بخشی از پولهای دزدی فرار کرده چیست و چگونه پیدا میشود؟ یا ماجرای سهراب صفا (با بازی مهران مدیری) چیست که گاهی به شرکت نفت ایران و انگلیس سر میزند و در اواخر فیلم به او سوءقصد میشود؟ بیربطترین و حوصلهسربرترین فصل فیلم نیز، کل حضور الهام حمیدی و کاراکتر همسر سابق شاهرخ است که به کلی قابلیت حذف از فیلمنامه دارد.
به نظر میرسد کیمیایی صرفاً عطشی برای فیلم ساختن در حال و هوای دوران مصدق را داشته است. قصد داشته از طریق اسم آوردن از عناوینی مثل «روزنامه باختر امروز»، «حزب توده»، «پانایرانیستها»، «مصدق»، «شمشیری»، اسامی خیابانهای قدیمی، «حزب سومکا»، «استالین» و… حس نوستالژی خود به گذشته را ارضا کند. عناوینی که بدون هیچ منطق و عمق روشنی صرفاً از دهان آدمکها خارج میشود و نمیدانیم چی به چی است و چه کارکردی دارند. دیالوگهای فیلم نیز شبیه به کپی دسته چندم از آثار قدیمی کیمیایی است، به طوری که آدمکها مدام جملاتی مثلاً آهنگین و شاعرانه، اما بیارتباط با منطق رئالیستی حاکم بر موقعیت، بر زبان جاری میکنند که لزوماً معنای روشنی نیز ندارند و بامزه آنکه به سرعت تاپیکهای دیالوگها تغییر میکند و موضوع جدیدی مطرح میشود!
ختم کلام؛ خائنکشی فیلم خوبی نیست!
فیلم اگر جهت احترام به دکتر مصدق ساخته شده (که ظاهراً چنین است)! به ضد خود تبدیل شده است. چراکه از اساس ایدهی اولیه فیلم، منطقی غیر اخلاقی و برخلاف قواعد مدنی مورد انتظار از یک دولتمرد باپرنسیپ همچون مصدق، دارد. رابینهودبازی با پول آحاد مردم برای سرپا نگه داشتن دولت، به نظر ایده شرافتمندانهای نیست. بنابراین حتی روی کاغذ نیز ماجرای غیر حقیقی دزدی از بانک ملی برای کمک به دولت مصدق، از نظر مضمونی محل اشکال است. با دیدن خائنکشی فقط میتوان گفت که ای کاش مسعود کیمیای فیلمنامه این اثر را به دست یک نویسنده مجرب میسپرد تا ضعفهای فاحش آن برطرف شود. دراینصورت شاید میتوانستیم فیلم خوبی ببینیم و از آن لذت ببریم. افسوس که فیلمی موفق در سینماتوگرافی، انقدر حوصلهسربر و گنگ از آب درآمده که بیشتر مخاطبین وسط کار از سالن نمایش خارج میشوند.
منتقد: مهران زارعیان
بنظر من هم واقعاً فیلم بدی بود و کلا فاکتورهای اضافی خیلی داشت از شخصیت و دیالوگ تا صحنه های الکی که به هیچ دردی نمیخورن. اما یه نکته مثبت داشت اونم بازی خیلی خوب سارا بهرامی! بنظرم واقعاً خوب بازی کرد و بازی اون یکم منو راضی کرد با اینکه درکل فیلم رو نپسندیدم.