قطعاً هرکس اهل تماشای فیلم و سریال باشد از داستانهای تکراری و فیلم و سریالهایی که دچار کلیشه شدهاند استقبال نمیکند. حالا این میخواهد مربوط به فیلمهای سینمایی باشد یا آثار تلویزیون را شامل شود، میخواهد آثار آمریکایی، هندی یا دیگر کشورها باشد یا آثار نمایشی ایران! در هر صورت کسی نیست که از کلیشه لذت ببرد، مگر در شرایطی خاص و خلاقانه! چطور؟ مثلاً برخی از آثار ابرقهرمانی بیش از حد کلیشهای هستند، یا آثار جنایی و اکشن گهگاه دچار این ویژگی منفی میشوند اما یک فیلم میشود «انتقامجویان» که از پرمخاطبترین فیلمهای دنیاست و یکی میشود «سریع و خشن» مخصوصاً در قسمتهای پایانی که با وجود پربینندهبودن از آن انتقادهای فراوانی میشود.
این موضوع قطعاً به سینما و تلویزیون ایران هم سرایت کرده است و آثار زیادی در کشور ما ساخته شده که دچار کلیشه شدهاند. پرمخاطب یا کممخاطب بودن آن به کنار، بیایید با هم کلیشههای نخنمای تلویزیون ایران را بررسی کنیم که در چند وقت اخیر باعث دلسردشدن مخاطب شده و شاید دلیل اصلی ریزش بینندگان تلویزیون در کنار دلایلی مثل کپی، اغراق، خلاقانه نبودن و غیره همین دلیل باشد.
آثار جنایی که دیگر جذاب نیستند ؛
ژانر جنایی به جرئت از سه ژانر پرمخاطب دنیا در سینماست. بسیاری از آثاری که در این سبک ساخته شده نقدهای مثبتی دریافت کرده و مخاطب را به بهترین شکل راضی کرده است. از قدیمالایام در سینمای کلاسیک مثل «پدرخوانده» و آثار آلفرد هیچکاک بگیر تا این دوره و زمانه که چه در آثار سینمایی مثل «پارازیت» و چه در سریالهای مختلف نظیر «فرار از زندان» و «سرقت پول» مخاطب زیادی جذب کرده است.
در تلویزیون ایران اما فرق میکند. سریالهای جنایی خوبی نیز ساخته شده که هم مخاطب را راضی کرده و هم نقدهای مثبتی دریافت کرده است. مثلاً مجموعه «هوش سیاه» از آثار جنایی نسبتاً جذاب تلویزیون بود که مخاطب زیادی را پای گیرنده میخکوب میکرد. البته اخیراً فیلمسازان ایرانی به این ژانر آگاهی بهتری پیدا کردهاند و آثار بهتری را میسازند. نمونههای فوقالعاده و کمنقصی چون «پوست شیر»، «زخم کاری» و «یاغی» که انصافاً بالاتر از حد انتظار ظاهر شدند. اما این مجموعهها در نمایش خانگی ایران ساخته شده و تلویزیون مدتهاست توانایی تولید یک اثر خوب مخصوصاً در ژانر جنایی را ندارد. در اینکه تلویزیون آثار ماندگاری را ساخته و میلیونها خاطرات شیرین و شگفتانگیز برای مخاطب به وجود آورده شکی نیست، اما واقعاً باید قبول کنیم که امروزه آثار تلویزیون دچار کلیشه شده و جذابیت سابق را ندارند.
سریالهای جنایی تلویزیون در سالهای اخیر را به خاطر دارید؟ مثلاً سال 99 سریال مسعود دهنمکی یعنی «دادستان» از همین نمونههاست که یک فاجعه است. این مجموعه را میتوان به راحتی افتضاح خطاب کرد، بدون تعارف باید گفت دهنمکی هیچ چیزی برای ارائه ندارد و چند چرتوپرت را در یک سریال آورده که 80 درصدش کلیشه است، 20 درصدش شعارزدگی و چیز دیگری ندارد!
وضعیت مشابه در دیگر سبکها ؛
سبکهای دیگر هم دچار این کلیشه میشوند. بعنوان مثال اخیراً سریال «برف بیصدا میبارد» که در ژانر تاریخی و خانوادگی ساخته شده بود را نگاه کنید. به جرئت میتوان گفت از ضعیفترین آثار تلویزیون که نکات منفی زیادی داشت. از داستان کمجان و تکراری بگیر تا انتخاب اشتباه بازیگران و ضعف در دیالوگ! این سریال پر است از داستانهای بیمعنی توخالی که بیخود و بیجهت میخواهد آن را مرموز و پرمفهوم جلوه دهد. کشمکشهای بیهدف و جنجالهای اضافی که برای افزایش هیجان سریال به زور در آن گنجانده شده اما آنقدر بیمنطق و غیرضروری است که معکوس عمل کرده و توی ذوق مخاطب میزند. «برف بیصدا میبارد» نمونه بارزی از کلیشه در ژانر تاریخی است. به نظر کارگردانان غیرحرفهای تلویزیون عادت کردهاند که فرمول سریال سی سال قبل را تکرار کنند و مخاطب بگیرند.
کمدیها چطور ؟
کمدیهای تلویزیون که شرمآورند! بله، اصلاً جای بحثی نیست که کمدیهای اخیر تلویزیون اصلاً خوب نبوده و ضعیف عمل کردهاند. مثلاً سریال «آزادی مشروط» که باز هم آقای دهنمکی زحمتش را کشید. یا سریال «آخر خط» به کارگردانی علیرضا مسعودی یا همان علی مشهدی معروف که پر بود از لودگی و مسخرهبازیهایی که محدودیت هم داشت و انگار خیلی ریزبینانه باید معنای شوخی را درک کرد، اما اینطور نیست و شوخیهای فیلم از جوکهای فضای مجازی هم ضعیفترند. یا سریال دوپینگ که مثلاً داستان و ایدهای خلاقانه داشت اما اینگونه نبود و کودکانهتر از چیزی بود که فکرش را بکنید. حیف از بازیگرانی که دوپینگ را بازی کردند. قطعاً هادی حجازیفر، الناز حبیبی یا شبنم مقدمی این لکه ننگ را از کارنامه خود پاک کردهاند.
یا حتی سریالهایی که به فصل بعد کشیدهاند هم نتوانستند مثل سابق ظاهر شوند. پایتخت که در فصل ششم ضعیف بود و دو قسمت ویژه آن هیچ چیزی نداشت. یا دودکش 2 که مثل فصل اول خوب نبود. مردمی که روزگاری دودکش، پایتخت، شمعدونی، ساختمان پزشکان، دزد و پلیس و چندین آثار موفق دیگر را در تلویزیون تماشا کردهاند حالا دیگر با این رسانه بیگانه شدهاند. حتی همین چند سال اخیر هم کمدیهایی دیدیم که جذابیت بالایی داشتند، از داستان و ایده خوبی برخوردار بودند، نمونه بارز آن «لیسانسهها» که خلاقیتش به بالاترین حد ممکن رسیده بود. حالا دهه 80 و «خانه به دوش»، «متهم گریخت» و «سه در چهار» که بماند!
کسی هم نیست که حال و روز تلویزیون را بهبود ببخشد. البته باید در این میان از سریال «نون خ» و سعید آقاخانی تشکر کنیم که نسبتاً توانست موفق ظاهر شود. مخصوصاً در فصل سوم که آنقدر جذاب و معنادار ظاهر شد. حالا اینکه نون خ در حد و اندازههای مجموعههایی مثل پایتخت یا دودکش ظاهر شده است بحث جدایی دارد.
برنامهها هم کلیشه دارند ؛
نه فقط سریال، بلکه برنامههای تلویزیونی هم در کلیشه غرق شدهاند. واقعاً «فوتبال برتر» موفقیتهای «نود» را تکرار کرده است؟ یا برنامهای بهتر از «خندوانه» و «دورهمی» را کسی میتواند بسازد؟ اگر هم کسی حاضر به رقابت با این عناوین باشد فقط کپی ناشیانهای از آن را یاد گرفته و اجرایش میکند. مثلاً برنامه «خوشنمک» که اثر تازه تلویزیون است و به گفته بسیاری جایگزین خندوانه شده است. حتی یک درصد هم موفقیتهای برنامه رامبد جوان را تکرار نکرده است. سوای حواشی که چند وقت اخیر پیرامون رامبد جوان منتشر شد باید قبول کنیم که خندوانه یک ایده نوین و یک خلاقیت بیمانند بود و یک انقلاب عظیم در برنامهسازی تلویزیون!
برنامههای دیگری هم هستند که بعد از ساخت حالا مدتی هست متوقف شده و سایر سازندگان دارند کپیاش میکنند تا شاید ذرهای به آن موفقیت و شهرت برسند. مثلاً بعد از «عصر جدید» همه یاد گرفتند استعدادیابی بسازند که البته خوب و قابل تحسین است و خدا رو شکر که همه یاد گرفتهاند اما چرا عصر جدید ادامه پیدا نکرد؟
آخرین سال خوب تلویزیون ؛
سال 97 را میتوان یک سال خوب برای تلویزیون خطاب کرد. بعد از آن هم آثاری وجود داشت اما سراشیبی تند تلویزیون از 98 به بعد آغاز شد. در نوروز، فصل پنجم پایتخت را دیدیم که بدون اما و اگر بهترین فصل این سریال بود. «دیوار به دیوار» به فصل دوم رسیده بود و جذابیت خاصی داشت. سریالهای دیگری مثل «بانوی عمارت»، «لحظه گرگ و میش»، «حوالی پاییز» و حتی «دلدادگان» به محبوبیت زیادی دست پیدا کردند و آثار خوبی بودند. حالا خندوانه و دورهمی هم که بودند، نود هم هر دوشنبه روی آنتن بود و اواخر سال 97 کرکرهاش را پایین کشیدند.
همچنین بخوانید : بدترین تا بهترین سریال «فیلیمو» را بشناسید!
شخصاً در سال 97 لحظه گرگ و میش را تحسین میکنم. سریالی که ماجراهای جذابی داشت، زندگی کامل یک خانواده را نشان میداد، به معنای اعتماد و خانواده میپرداخت و معضلات ممکلت را از جنگ تا زمان حال به تصویر میکشید. دچار اغراق و کلیشه – که از ابتدا بحث ماست – نمیشد. خلاصه که لحظه گرگ و میش با وجود ضعفهای ریزی که داشت سریال خوبی بود و من با نگاهی شخصی از آن لذت بردم. البته که سریال به شهرت و محبوبیت خوبی هم دست پیدا کرد.
مخلص کلام ؛ وضعیت امروز تلویزیون پریشان و بحرانی است، رسانهای تا سالها بیشترین خاطره مردم را ساخت حالا چیزی به جز کلیشه و اغراق ارائه نمیکند و کسی هم دیگر آن اعتماد سابق را ندارد. ما هم مثل همه امیدواریم تلویزیون نجات پیدا کند و دوباره بهترین سریالها و برنامهها را بسازد. کار سختی نیست و صدا و سیما میتواند از عهده آن بربیاید. نظر شما چیست؟ تلویزیون دوباره به روزهای خوب خود بازمیگردد؟ چه کسی میتواند دوباره مردم را پای گیرنده تلویزیون میخکوب کند؟ رضا عطاران؟ مهران مدیری؟ رامبد جوان؟ عادل فردوسیپور؟ یا شخص دیگری؟ حتماً نظر خود را با ما در میان بگذارید!