در ستایش یک بازیگر ؛ حسن پورشیرازی در پیرپسر
فیلم سینمایی پیرپسر که در سال 1404 تبدیل به پرفروشترین فیلم سال شد یکی از ملتهبترین آثار سینمای ایران به کارگردانی اکتای براهنی است. حامد بهداد، محمد ولیزادگان، لیلا حاتمی و حسن پورشیرازی بازیگران آن هستند. پیرپسر مرزهای قصهگویی را جابهجا و سینمای اجتماعی را احیا کرد. همین دو نکته برای تحسین فیلم کافیست. هرچند هر فیلمی ضعفی دارد، خواه بزرگ و آسیبزا، خواه کوچک و کماهمیت! پیرپسر در عناصر کوچکی نقص دارد اما نکات مثبت فراوانی دارد که آن را تبدیل به اثری ویژه کرده است. از کارگردانی و تصویرسازیهای درخشان و متفاوت تا فیلمنامه قوی با نقاط عطف، دیالوگ و پایانبندی خوب و استاندارد! با این وجود مهمترین عنصر فیلم، بازی بینقص حسن پورشیرازی است و در این مقاله ما چندخطی در ستایش این بازیگر توانمند و هنرنمایی ستودنیاش در فیلم تلخ پیرپسر مینویسیم.
قلب تپنده فیلم: عالیجناب حسن پورشیرازی

چرا عالیجناب؟ چون حسن پورشیرازی همیشه درخشان بوده اما زیر سایه اسامی بزرگ کمرنگتر خودنمایی کرده است. البته خودش هیچگاه دنبال جایگاه و مقام خاصی نبوده و حتی برای حمایت، آثار معمولی و ضعیفی را بازی کرده تا سریال یا فیلمی ساخته شود و سینما زنده بماند. اما بازیگری او همیشه در بالاترین سطح ممکن اجرا شده و باید برای این عمر هنری گرانبها، تمامقد ایستاد! حسن پورشیرازی عزیز قلب تپنده فیلم پیرپسر است. بدون او، فیلم یک خلاء بزرگ دارد و او با هنرنمایی خود تمام ایرادهای احتمالی داستان را حذف میکند. از تمام روح و جان خود برای نقش غلام باستانی بهره میبرد و این هیولای بدصفت را همانطورکه نیاز است اجرا میکند. حتی یکدرصد کم نمیگذارد و یکایک ثانیههای حضورش مخاطب را خیره به صفحه نگاه میدارد. غلام باستانی نقشی پرریسک بود که اگر لحظهای به بیراهه میرفت تبدیل به شخصیتی غیرواقعی میشد.
اگر بازی حسن پورشیرازی اغراقشده بود، به شعار و کلیشههای شخصیت مجنون و دیوانه ختم میشد قطعاً غلام باستانی آن شخصیتی که امروز در ذهن ما مانده نبود. اکتای براهنی میدانست چگونه از پورشیرازی بازی بگیرد و فراتر از آن خود بازیگر که میدانست کجا سکوت کند، کجا فریاد بزند و یا چه زمانی بخندد. حتی وقتی غلام از شدت مستی و خماری عقل و هوش خود را از دست میدهد بازهم لحظهای، شخصیت دچار اغراق نمیشود و این شگفتی تحسینبرانگیز بازیگر است. حتی با نگاههایش، با طرز ایستادن، نشستن و راهرفتن، این التهاب و حجم وقاحت شخصیت را نمایان میکند. یک ثانیه هم اضافهکاری ندارد و تماماً همان چیزیست که باید برای شخصیت خرج شود. جای شک و تردید دارد که اگر بازیگر دیگری، پدر دیومنش پیرپسر بود بازهم همین بازخوردهای امروز را داشت. بعید میدانم!
لایق سیمرغ؟ نه؛ فراتر از آن!

همه میدانستند سیمرغ برترین بازیگر جشنواره فجر 1403 باید به حسن پورشیرازی یا شهاب حسینی برسد. ایندو بازیگر در فیلمهای خود (پیرپسر و رها) آینه تمامقد علم، هنر و دانش پربار بازیگری هستند. اصلاً بازی این دو هنرمند چیزی بالاتر از بازیگریست و استانداردهای زیادی را جابهجا کرده است. گمان میکنم بازیگران تازهوارد با تماشای این دو فیلم و هنرنمایی پورشیرازی و حسینی هر آگاهی و دانشی لازم است را کسب میکنند. هدف ما در این مطلب حسن پورشیرازی عزیز است اما او حتی برای سیمرغ، کاندید هم نشد. رک بگوییم؛ بیعدالتی محض اینجا حس شد! حتی برنده سیمرغ یعنی مصطفی زمانی که انصافاً بازیگری تواناست مدعی شد جایزه مخصوص حسن پورشیرازی است. پس چرا این سیمرغ بلورین پرحاشیه در دستان او آرام نگرفت؟ تا ابد جای سؤال دارد.
حسن پورشیرازی نه فقط سیمرغ، بلکه لایق جوایز پرشمار معتبری است که دستان هنرمندان بزرگ و نامدار آنها را لمس کرده. چراکه انگار تمام کتاب بازیگری و همهی نبوغ بیمانندش در بازیگری را برای پیرپسر کنار گذاشته و از تمام آن استفاده میکند. باور کنید حتی لحظاتی که او جوراب خود را درمیآورد، دست در موهایش میکشد یا حتی نوع موادکشیدن و نوشیدن مشروبات الکلی هم دارای نماد و دقت عالی در اجراست. بازهم تکرار میکنیم؛ حسن پورشیرازی برای کاراکتر غلام باستانی نه یک ثانیه اضافهکاری و اغراق دارد و نه یک لحظه کمکاری و کلیشهای! غلام شخصیتی تازه و هیولایی چندشآور است و تمام این حقیقت را مدیون درخشش بینظیر بازیگرش است. حالا نکات دیگری چون تعاملهای شاهکار با دیگر شخصیتها و یا اعتمادبهنفس کاذب و زیادازحدی که به شخصیت تزریق شده به کنار! اگر تمامی نکات بازیگری پورشیرازی و کاراکتر غلام را تحلیل کنیم باید هزاران خط بنویسیم.
 
															
 
                     
                                 
                                 
                                 
                                